به نام خدا
تفاقات بدی که در گذشته برای ما میافتد میتواند همچون زنجیری دور پای ما بپیچد و هر جا که میرویم و هر کاری که میکنیم سراغ ما بیاید و ما را درگیر خودش کند.
بااینحال ما میتوانیم روی اثر اتفاقات بر ذهن کنترل داشته باشیم و این زنجیر بیفایده را پاره کرده و خود را آزاد کنیم.
در ادامه بیشتر راجع به این موضوع با شما صحبت میکنم.
تفسیر متفاوت
تفسیر مثبت شما از این اتفاق میتواند تمام تجربیات شما را دررابطهبا رانندگی عوض کند.
نگرش شما میتواند این اتفاق بهظاهر تلخ را به تجربهای آموزنده برای تبحر پیداکردن در مهارتی مثل رانندگی تبدیل کند. میتواند شما را از بند ترسهایی که این اتفاق بهظاهر ناخوشایند (اما آموزنده) برایتان به وجود آورده، برهاند.
تفسیر شما از این اتفاق، قادر است اثر اتفاقات بر ذهن را به نفع شما تغییر دهد.
حادثهای که میتوانست بازوان همتتان را برای موفق شدن در رانندگی فلج کنند و شما را ناکام بگذارند، به پلههایی برای پیشرفت و ترقی شما در این زمینه تبدیل کنند و اثری متفاوت از این حادثه را بر زندگیتان باقی گذارند.
تأثیر اتفاقات دوران کودکی
اتفاقات و حوادث میتوانند تأثیرات عمیقی را بر روی شیوه زندگی و نگرش و باورهای انسانها بگذارند علیالخصوص زمانی که سن انسان کم باشد، در دوران کودکی و نوجوانی به سر میبرند و خط و مسیر زندگی آنها را تحتتأثیر خود قرار دهد.
مثلاً: «استیون اسپیلبرگ» فیلمساز مشهور، در دوران کودکیاش زندگی خانوادگی خیلی خوبی نداشت و پدر و مادرش با هم مشاجرههای فراوانی داشتند. از هم طلاق گرفتند و همین اتفاقاتی که در کودکی برای او افتاده بود را بهوضوح میشود در بسیاری از فیلمهایش دید.
در اکثر فیلمهایش همیشه بچههایی هستند که والدینشان یا از هم جدا شدهاند یا رابطه خوبی ندارند.
مثال دیگر شخصی است که در کودکی شاهد ورشکستگی مالی پدرش و سختیها و آوارگیهایی که کشیده، بوده است.
در دوران بزرگسالی از او فردی محتاط ساخته که نمیتواند خطر کند و وضعیتهای جدید را تجربه کند. او خودش تبدیل به ترمزی برای پیشرفتش شده است.
پس میبینید اتفاقاتی که در گذشته از سر گذراندهاید تأثیر بسیار زیادی را میتوانند بر روی زندگیتان داشته باشند.
اثر اتفاقات بر ذهن قادر است مسیرتان را در زندگی تغییر دهند.
خبر خوب این است که هرقدر هم این اتفاقات ناخوشایند باشند بازهم میتوانید تعیینکننده باشید و نگذارید که این حوادث قطار زندگیتان را از ریل سعادت و خوشبختی خارج کنند و به ویرانهها و مخروبههای نازیبا ببرند.
حال چه کنیم؟
برای مثال: اگر در گذشته پدرتان اوضاع مالی خوبی نداشته و یا ورشکسته شده و حالا شما میترسید که اقدامی جسورانه انجام دهید که مبادا به آن بدبختیها دچار شوید، بایستی به این ترسهایتان حمله کنید.
بهصورت منطقی به ذهنتان بگویید اتفاقی که برای پدرتان افتاده حاصل باورها و عملکرد او بوده و هیچ ربطی به شما ندارد. اگر بتوانید باورهای بهتری و عملکرد متفاوتتری داشته باشید مسلماً نتایج خیلی بهتری میگیرید که با نتایج پدرتان قابل قیاس نیست.
شاید هم پدر و مادرتان در دوران کودکی رابطه نامطلوبی را داشتهاند و مشاجرههای دائم آنها به شکل بدی در شما اثری منفی گذاشته. باور کردهاید که نمیشود رابطه زناشویی مناسبی را به وجود آورد و زندگی خوب و شادی را تجربه کرد.
برای کنترل اثر اتفاقات بر ذهن ، وقتی با منطق به ذهنتان میفهمانید که پدر و مادرتان هر چه کردهاند حاصل نگرش و باورها و فرکانسهای خودشان بوده است، اینها هیچ ربطی به شما ندارد و شما هستید (که با امواجی که به جهان هستی میفرستید و باورهایی که دارید و کارهایی که انجام میدهید) میتوانید زندگیتان را بسازید.
آنوقت است که میتوانید کمکم یوغی را که این اتفاقات ناخوشایند بر گردنتان انداختهاند و شما را مثل بردهای مفلوک به هر جا که میخواهند میبرند، بردارید و حس آزادی و رهایی را که خدا به شما هدیه داده است بیشتر درک کنید.