
به نام خدا
برای کسب موفقیت در هر جنبهای از زندگی راهکارها و شیوههایی وجود دارد که بهطورقطع جواب میدهند و موارد بسیار دیگری هم وجود دارد که برخلاف نظر خیلیها اصلاً جواب نمیدهد.
بهعبارتدیگر افراد درباره موفقیتهایی که دیگران کسب کردهاند و اینکه موفقیت یعنی چه، در ذهنشان خیالبافی هایی میکنند که بههیچوجه واقعیت ندارد و با عمل کردن به این خیالبافی ها فقط وقت خود را تلفکرده و به هیچ خواستهای دست نمییابند.
در ادامه افسانه های رایج درباره موفقیتهای دیگران را برایتان نقل میکنم که اگر آنها را کنار بگذارید به خواستههای تان خواهید رسید.
افسانه یک: فقط با ذهن میتوان به همه چیز رسید
خیلیها گمان میکنند برای رسیدن به خواستههایشان همینکه بنشینند و به آن فکر کنند کافی ست و جهان بقیه کارها را برایشان میکند و آنها لازم نیست هیچ قدمی بردارند.
(البته این را هم بگویم که خودم هم گاهی به این تله میافتم ولی بهسرعت خودم را از آن میرهانم)
کتابهای بسیاری در رابطه با ذهن و قدرتهای بیپایان آن در خلق زندگی انسانها نوشتهشده و سخنرانان بسیاری در سرتاسر جهان به توضیح و تفصیل این نعمت خداوندی و نحوه کاربرد آن در زندگی پرداختهاند.
حکما و عرفا و فلاسفه ایرانی بسیاری همچون مولانا، عطار، سعدی و همچنین در مغرب زمین بزرگانی همچون گوته، امرسون و… به نقش و قدرت بیمانند ذهن آدمی در ساخت و خلق زندگی خود اذعان داشتهاند.
همه اینها درست ولی این فقط بخشی از قضیه است به این معنی که عملکرد ما بایستی آنچه را در ذهن به آن فکر کردهایم تائید کند.
مثلاً: اگر به این فکر میکنیم که اتومبیلی با رنگ سفید و ظاهری شیک و مدرن داشته باشیم ولی در عمل هیچ اقدامی نمیکنیم و به دنبال رسیدن به آن به هیچ بنگاهی سر نمیزنیم و (حتی اگر پولش را نداریم) به دنبال راههای رسیدن به آن ماشین و روشهای بهدست آوردن پول خرید آن ماشین نیستیم و با این حرف خودمان را گول بزنیم که من به آن فکر میکنم خودش میآید، فقط وقت خود را تلف میکنیم.
با حلوا حلوا کردن که دهان شیرین نمیشود.
به قول سعدی شیرینسخن که میگوید:
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
تا عملی نباشد که تائید کننده افکار و باورهای درونی انسان نباشد، مسلماً موفقیتی هم در میان نخواهد بود و در پاسخ به این سؤال که موفقیت یعنی چه، باید بگویم که رسیدن به خواستههایی است که از طریق عمل کردن به باورهایی که در ذهنمان آنها را پروراندهایم و به آنها پروبال دادهایم و داشتنشان را باور کردهایم.
افسانه دو: افراد موفق بسیار خوش شانس هستند
افسانه دیگری که متأسفانه حتی افراد تحصیلکرده هم گاهی گرفتارش میشوند این است که آدمهای موفق شانسی به این جایگاه رسیدند.
بیل گیتس شانس آورد که خانوادهاش به او کمک کردند.
استیو جابز شانس آورد که در شرکت آتاری به استعدادش پی بردند.
ری کراک شانس آورد که با برادران مک دونالد و آن سیستم منحصربهفردشان آشنا شد.
جایی خواندم که چون تونی رابینز آبان ماه به دنیا آمده پس این ماه خوششانسی میآورد و متولدین آبان آدمهای خوششانسی هستند.
شخصی را میشناختم که خود را انسان بدشانسی میدانست و در زندگیاش هم مدام به مشکلات زیادی بر میخورد. روابطش با همسرش بهشدت تیرهوتار بود و بدنی رنجور و بیمار داشت.
هر وقت هم باهم سن و سالهایش شروع به صحبت میکرد، آهی از نهادش برمی خواست و از بدشانسیهایش و بدبختیهایی که روزگار بر سرش آورده شکایت میکرد.
درواقع اینگونه افراد یک حقیقت بزرگ را فراموش کردهاند و آن این است که به جهان هرگونه بنگری همان را به تو نشان خواهد داد.
اگر در جستجوی اینکه موفقیت یعنی چه به عامل شانس برسی و بپذیری که افراد موفق آدمهای خوششانسی هستند و خود را بدشانس بدانی، برای همیشه روی موفقیت را نخواهی دید.
درواقع انسانها چون دلیل موفقیت دیگران را نمیدانند و نمیتوانند درک کنند که چطور میشود مارک زاکربرگ بیستوچندساله به ثروت عظیمی دستیافته، دست به دامان تخیلات و تصورات واهی میشوند که بله، او شانس آورد.
او شانس آورد یعنی بهطور تصادفی موفق شد و اگر این تصادف بهگونهای دیگر رقم میخورد او به موفقیت نمیرسید.
در حقیقت ما در جهانی سرشار از نظم و قانونمندی به سر میبریم که هیچچیزی تصادفی رخ نمیدهد.
برای مثال امکان ندارد فصلها باهم جابجا شوند و بعد از بهار، پاییز بیاید.
هیچ شانسی وجود ندارد و هر کاری راهی دارد. اگر افراد موفق به خواستهای رسیدهاند راهش را پیداکردهاند و به آن خواسته رسیدهاند.
ما هم میتوانیم برای رسیدن به خواستههایمان راههای آن را پیدا کنیم و وقت خودمان را با توهماتی همچون شانس تلف نکنیم.
سخن پایانی
در پاسخ به اینکه موفقیت یعنی چه و چه عواملی در کسب موفقیت افراد تأثیرگذار است، افسانههای بسیار زیادی وجود دارد که اگر آنها را بپذیریم به هیچ خواستهای نخواهیم رسید.
کسب موفقیت نه شانسی و تصادفی است و نه فقط با فکر کردن به خواستهها میتوان به آنها دستیافت.
لازم است تا ذهنمان را مرتباً با ورودیهای درست و صحیح برنامهریزی کرده و با عملکرد درست مان بهتدریج به موفقیت برسیم.
در کتاب جهانی به وسعت ذهن تو شرایطی را مهیا کردهام تا بتوانید بهدرستی ذهنتان را بشناسید و در مسیر برنامهریزی کردن آن گام بردارید.
آگاهیهایی در این کتاب ارائهشده که چشمان شما را به جهان پیرامونتان بازتر و نحوه درکتان را از وقایع اطراف تغییر خواهد داد.
در پناه خداوند مهربان باشید