به نام خدا
گاهی اوقات در زندگی ما چیزهایی پیش میآید که برخلاف میل ماست و دوست نداریم رخ دهند.
از اتفاق افتادن آنها ناراحت هستیم و به خود می گوییم که حالم خوب نیست و نمیدانیم چه کنیم تا با آنها مقابله کنیم. این تضادهای زندگی ممکن است در برخوردهایی که اطرافیان با ما میکنند خودش را نشان دهد و حال خوب را از ما سلب کند و یا ممکن است در رابطه با مسائل کاری و شغلی باشد.
شاید هم مربوط به مشکلات جسمانی ما باشد. اما هرچه هست مسئله مهم این است که حال ما را بد میکند.
میخواهم راجع به یکی از تجربههای خودم دراینباره با شما صحبت کنم و بگویم چه کردم تا توانستم مسئله را حل کنم.
تضادهای زندگی چیست؟
در زندگی روزانه ما موارد و مسائل زیادی ممکن است رخ دهد که از رخ دادنشان احساس خوبی نداریم و دلمان نمیخواهد آن مشکلات را داشته باشیم.
مثلاً: ممکن است بچههای ما بسیار بهانهگیر باشند و این مسئله ما را ناراحت میکند. شاید هم به زندگیمان نگاهی میکنیم و میبینیم بااینکه چند سالی است که مشغول کار هستیم ولی هنوز ازلحاظ مالی نتیجه دلخواه را نگرفتهایم و کماکان هزینهها از درآمدمان جلوتر هستند.
ممکن است هم شخصی از اطرافیان یا دوستان یا مشتریانمان با ما برخورد نامناسبی را داشته باشند و ما از برخورد نامناسب آنها ناراحت باشیم.
شاید هم وقتی جلوی آینه میایستیم از دیدن شکل و شمایل و هیکلمان که بههیچوجه دلخواهمان نیست، ناراحت میشویم و به خود میگوییم حالم خوب نیست این چه وضع زندگی است که برای خودم ساختهام.
مواردی ازایندست به مقدار زیادی در زندگی ما آدمها پیدا میشود که تمامی ندارند و همگیشان حال ما را بد میکنند.
این مسائل تضادها و ناخواستههایی هستند که با آنها دستبهگریبانیم و لازم است برای آنها کاری کنیم وگرنه همین آش است و همین کاسه.
تجربه برخورد با یک تضاد
میخواهم یکی از تجربههای اخیرم را در برخورد با تضاد با شما در میان بگذارم تا اولاً بفهمیم که این مسائل برای همه پیش میآید و ثانیاً اینکه در چنین مواقعی چه عکسالعملی باید نشان داد تا به نتیجه بهتری برسیم.
ماجرا ازاینقرار است که به منزل یکی از آشنایان که ارتباط بیشتری با آنها داشتیم رفته بودیم و طبق معمول بچهها آنجا در حال بازی کردن بودند و بهقولمعروف شیطنت میکردند که یکی از اعضای خانه صدایش بلند شد و با سروصدا بچهها را سرزنش کرد.
این سروصدا در حدی بود که ما هم از ماجرا باخبر شدیم و بااینکه من از قبل به بچهها گوشزد کرده بودم که آرامتر بازی کنند ولی اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد و یکی از ظروف سفالی آنجا شکست.
آن شخص از این اتفاق و چند شیطنت دیگر بچهها به حدی عصبانی و ناراحت بود که بهطور علنی من و همسرم را خطاب قرار داد و با دادوبیداد شروع به سرزنش کردن نمود.
این سرزنشها و لحن آن شخص در حدی بود که داشت کار بالا میگرفت و اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا میکرد چهبسا به توهین کردن و پشیمانی بیشتر کشیده میشد.
در چنین مواقعی واقعاً چه باید کرد؟
تنها چیزی که همان موقع به ذهنم رسید این بود که با همسرم بچهها را جمعوجور کنیم و ضمن عذرخواهی از میزبان فوراً محیط را ترک کنیم و از صاحبخانه خداحافظی کنیم. درون ماشین بحثی بین ما درگرفت که چرا به دیگران اجازه دادهایم که چنین برخورد ناشایستی را با ما کنند.
آن موقع از ماجرای پیشآمده به حدی عصبانی بودم که اگر کارد میزدید خونم در نمیآمد!
میدانستم که حالم خوب نیست.
بهترین کار این بود که ماشین را کناری بزنم و مقداری نفس عمیق بکشم و بعدازآن برای عوض شدن حالمان بیرون رفتیم و بستنی خوردیم.
وقتی به منزل رسیدیم حالمان بهتر شده بود و آن موقع زمانی بود که بتوانیم اتفاق رخداده را درست بررسی کنیم و نگذاریم حالمان را دوباره بد کند و از دل آن مشکل و اتفاق ناخواسته درسهایی را برای بهبود زندگی خود بگیریم. این بررسی کردن مسئله زمانی که آرامتر بودیم به ما روشهایی را نشان داد تا بتوانیم برخورد بهتر و مؤثرتری را با فرزندانمان داشته باشیم.
از این ماجرا درسهای دیگری را هم درزمینه مؤثرتر کردن ارتباطاتمان با دیگران و همچنین بهبود سطح عملکردمان درزمینه کاری گرفتیم که اگر این ماجرا پیش نمیآمد شاید حالا حالاها به فکر تغییر اوضاع نمیافتادیم.
نتیجهگیری
درنتیجه برخورد با مشکلات وقتی میبینم حالم خوب نیست به میزانی که بتوانم از روبرو شدن با تضادهای زندگی نترسم و در برابرشان واکنش مناسب نشان بدهم و نتایج درخشانی از درونشان بیابم، به همان اندازه است که میتوانم بگویم که خالق زندگی خود هستم.
آگاهیهای دوره شگفتانگیز شادی میتواند راهنمای خوبی برای شما باشد تا بتوانید در هرزمانی حال خود را بهتر کنید و نگذارید مشکلات و ناخواستهها بر روی شما و زندگیتان تأثیر منفی بگذارد.
تضادها و مشکلات در زندگی برای همه اتفاق میافتد و انسان بدون مشکل در این دنیا وجود ندارد، لیکن انسان قدرتمند کسی است که بتواند ذهنش را بهدرستی کنترل کرده و زمام امور را بهدست بگیرد و از دل هر ناخواستهای بتواند نکات ارزشمندی برای پیشرفت زندگیاش بیرون بکشد.
امیدوارم از آگاهیهای ارائهشده استفاده کنید و بتوانید در زندگی خود آنها را بهکار ببرید.
از تضادهایی که در زندگی برایتان پیشآمده و نحوه برخوردتان و نتیجهای که از آن گرفتهاید بنویسید تا همه هرچه بیشتر بهقدرت خود برای خلق زندگیمان پی ببریم.
شما را به خداوند مهربان میسپارم.
حق یارتان